love is scary p1

پارت اول

مری دختر چهار ساله طراح معروف در حیاط بازی می‌کرد که

چشمش به پسری با چشمان زمردی و موهای طلایی افتاد

پسرک لبخند زنان به سمتش آمد و شاخه گلی را به او داد و با لحن بچگانه‌اش گفت

A : سلام اسمم الکسه میای باهم دوس شیم

M :  باشه اسم منم مریه

 آنها ساعت ها بدون اطلاع از اتفاقاتی که پیش رویشان بود بی‌وقفه باهم بازی کردند