love is scary p2

ادامه🙂
10سال بعد
ماری بعد از نهار از لیا دوست صمیمی اش خواست تا باهم به پارک بروند و کمی قدم بزنند
در پارک
M: لیا میگم میتونی دوتا شناسنامه جعلی جور کنی؟؟؟
A: آره ولی واسه چی؟؟؟؟
M: خو واسه فرار
A: من که پایتم دختر میریم آمریکا
M: عالیه از دست این اشراف بازیها خلاص میشم
A: مری همه آرزو دارن مثل تو اشرافی باشن اونوقت تو میخوای فرارکنی؟ پدر مادرت نگران نمیشن ؟
M: اولا اشرافیها خیلی مغرورن دوما نمیخوام هرکار پدرم میگه انجام بدم سوما اونا اصن نمیفهمن من رفتم بعدش هم براشون مهم نیست
A: باشه در هرجهت مادرم سه ساله که رفته و بر نگشته ( اینجا لیا پدرشو از دست داده و مادرش هم ترکش کرده )
مری به نشانه هم دردی دستشو رو شونه لیا میذاره و میگه:
M: همهچیز با من تو ففط شناسنامه ٬ پاسپورت و بلیط رو جور کن خودم پولش رو میدم
A: پس خونه و وسایلش هم با من یه دوست تو آمریکا دارم که خونه و کار برامون جور میکنه
M: عالی شد.... ( گوشیش زنگ میخوره)
تامام